...!
 
درباره وبلاگ


شاید برای آدمیت...
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 119
بازدید ماه : 201
بازدید کل : 3031
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

ان الدین عند الله الاسلام




آن ها دو نفر بودند.دوتا دختر توی میدان شهید مطهری.

دوروبرشان پراز نیرو بوداما نه خودی.

هیچ کاری نمی شد برایشان کرد.

خرمشهر تقریبا کامل افتاده بود دست عراقی ها.

حلقه محاصره میدان مطهری تنگ تر می شد.

رفتیم بالای پشت بام یک ساختمان.

آنها دونفربودند دوتا دختر.

دوتا دختر که راه عراقی ها را آن همه مدت سد کرده بودند.

خون خونمان را می خورد.

باید برایشان کاری می کردیم.

ولی نمی شد.

تیرهایشان هم تمام شده بود گویا.

عراقی ها هم شلیک نمی کردند.

می خواستند بگیرندشان.

دیگر رسیده بودند به میدان که دو تا صدا آمد

تق...

تق...

لوله های تفنگ را گرفته بودند سمت همدیگر.

آنها هنوز دونفربودند.دو تا دختر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







3 / 5 / 1391برچسب:, :: 15:50 ::  نويسنده : یه بچه شیعه